معنی مواظب بودن

حل جدول

فارسی به انگلیسی

مواظب‌ بودن‌

Beware, Mind, Watch

فارسی به عربی

مواظب بودن

ادر، ساعه یدویه، اِحْتِراسٌ


مواظب

انذار، حذر، خجول، فطن، مثابر، مدرک، مرافق

فارسی به آلمانی

مواظب بودن

Beachtenuhr (f), Bewachen, Uhr (f)


مواظب

Bediente, Begleiter (m), Besorgt, Säuberlich, Sorgfältig, Sorgsam, Vorsichtig, Wacht aus

لغت نامه دهخدا

مواظب

مواظب. [م ُ ظِ] (ع ص) پیوسته در کار. (ناظم الاطباء). مواکظ. مداومت کننده. (از یادداشت مؤلف). مشغول و ملازم و پیوسته در کار و ثابت و پایدار و متوجه ومراقب. (ناظم الاطباء). مشرف. مراقب. بر کاری دایم ایستاده. (یادداشت مؤلف). معاود. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

مواظب

(مُ ظِ) [ع.] (اِ فا.) نگهبان، مراقب.

فرهنگ عمید

مواظب

کسی که پیوسته به‌ کاری یا امری رسیدگی و مراقبت کند، مراقب، نگهبان،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مواظب

مترصد، متوجه، محافظ، مراقب، نگهبان


بودن

وجود داشتن، هستن،
(متضاد) عدم، نبودن، حاضر بودن،
(متضاد) غایب بودن، درحیات بودن، زنده بودن،
(متضاد) مردن، زندگی کردن، زیستن، اقامت داشتن، سکونت داشتن، وجود، هستی،
(متضاد) عدم، فرا رسیدن، شدن

فرهنگ فارسی هوشیار

مواظب

هو دار نگاهدار نگهبان (اسم) مراقب نگهبان متوجه جمع: مواظبین.


بدست بودن

(مصدر) آگاه بودن باخبر بودن هشیار بودن، مواظب بودن مراقب بودن.

فرهنگ فارسی آزاد

مواظب

مُواظِب، ادامه دهنده، مداومت کننده، مراقب و متوجه (بیشتری در فارسی)،

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

مواظب بودن

1011

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری